بسم الله الرحمن الرحیم. این وبلاگ ایجاد شد تا مطالب در دسترس عموم قرار بگیرد و إن شاء الله به پرسش های دوستان پاسخ خواهیم داد
به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ادبیات عرب و آدرس adabiatarab2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 108
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



آمار مطالب

کل مطالب : 108
کل نظرات : 1

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز :
باردید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید سال :
بازدید کلی :
انواع اسم جنس

( کَلِم ) جمع هست یا اسم جمع یا اسم جنس جمعی یا اسم جنس افرادی !؟

مراد از اسم جنس جمعی یا اسم جنس افرادی چیست!؟ 

اِسمٌ و فِعْلٌ ثُمَّ حَرفٌ الکَلِمُ

در لفظ ( کَلِم ) سه قول است :

۱- جمع است که بر افرادش بالمطابقة دلالت می‌نماید.

۲- اسم جمع است. یعنی برای مجموع افراد وضع شده و بر افرادش تضمنّاً دلالت میکند.

۳- اسم جنس جمعی می‌باشد.

اسم جنس بر دو قسم است :

الف ) اسم جنس افرادی : چیزی که برای حقیقت وضع شده و نظر به افراد و غیر افراد نداره. و بر قلیل و کثیر صادق است. مانند « آب »

به) اسم جنس جمعی : چیزی که برای حقیقت وضع شود به شرطی که آن حقیقت در ضمن بیش از دو نفر باشد.

اصح اقوال این است که ( کَلِم ) اسم جنس جمعی است.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 25
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نوع ال در الکلمة

أل در ( الکلمةُ ) أل جنسیه از نوع ماهیت هست..

چون میخواد ذات کلمه ( ماهیت کلمه ) ( خود کلمه ) (اصل کلمه ) رو بیان کنه..  یعنی عقل خود ذات یا موصوف رو با وصف کلی بودن در نظر گرفته.. که بهش میگن کلی عقلی در اصطلاح منطقی..

نکته : توی تعاریف یعنی هر وقت میخواد یه کلمه ای رو تعریف کنه ال میشه أل جنسیه از نوع ماهیت..

مثال : الکلمة  هی اسم أو فعل أو حرف

ال در الکلمة میشه أل جنسیه از نوع ماهیت

تعداد بازدید از این مطلب: 32
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


معنی عاشورا و تاسوعا

*معنای دقیق کلمات عاشورا و تاسوعا چیست ؟*

اکثر قریب به اتفاق اهل لغت این تصور را داشته‌اند که ، چون عشر و عاشر از یک ریشه‌اند 

و واقعه کربلا هم در دهم ماه محرم اتفاق افتاده است.

پس ، عاشورا یعنی دهم محرم ؛ 

و بر همین قیاس تاسوعا را نیز که با تسع و تاسع شباهت ظاهری دارند روز نهم ماه محرم گفته‌اند .

*اما*  این معنا به دلایل زیر اشتباه است.

*آیا*  واژه عاشورا برای دهم ماه‌های دیگر نیز به کار می‌رود ؟ 

مثلاً ، آیا شنیده شده است که کسی به دهم ماه رجب هم عاشورا گفته باشد ؟ 

یا این مفهوم مختص دهم ماه محرم است ؟

*آیا*  اگر امام حسین(ع) مثلاً ، در یازدهم محرم شهید می‌شدند ، آنگاه ، تاسوعا با عاشورا عوض می‌شد و عاشورا واژه دیگری داشت؟

در ریاضی اعداد قاعده خود را دارند و هر قاعده‌ای که بر شمارش اعداد حکم کند بر سلسله اعداد هم حاکم خواهد بود . 

اعداد بر خلاف کلمات استثنا پذیر نیستند.

به طور مثال ، در کلام عرب اعداد این گونه شمارش می‌شوند:

اول – ثانی - ثالث - رابع ... 

و یا اولاً – ثانیاً - ثالثاً - رابعاً و ... 

چنان چه تاسوعا و عاشورا در زمره اعداد باشند باید قاعده‌پذیر باشند ؛ یعنی باید بتوان بقیه اعداد را هم به همان سیاق تلفظ کرد؛ مثل تاسوعا – عاشورا – ثامونا – سابوعا ....

*اما* می‌بینیم که بقیه اعداد از این قاعده پیروی نمی‌کنند ؛

 لذا ، نمی‌توانیم دلیلی داشته باشیم که ، تاسوعا و عاشورا عدد هستند تا از قاعده شمارش پیروی کنند و این دو روز هیچ ربطی به اعداد ندارد ، بلکه معنای دیگری دارند.

*عاشورا* 

روز معاشرت با امام(ع)

عشر به کسر عین و عشرت ، به معنای معاشرت و مصاحبت است . 

معاشر به ضم میم، یعنی مصاحب 

و عاشر ، اسم فاعل عشر است که خودش ثلاثی مجرد اسم مصدر عشرت است. 

خداوند می‌فرماید: 

«وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» (نساء/۱۹) با زنان آن گونه که شایسته آنان است معاشرت کنید . 

عشیر یعنی همدم و رفیق 

«وَ لَبِئْسَ الْعَشِیر ُ» (حج/۱۳) چه بد دوستی انتخاب کرده‌اند و چه بد معاشر و رفیقی است .

العاشور از ریشه عشر به کسی گفته می‌شود که ، 

معاشرت خصلت او باشد .

پس *العاشوراء؛*  جائی که میل به معاشرت و رفاقت و مصاحبت نمایان می‌شود و افراد میل معاشرت خود را با کسی که مورد نظر است عرضه می‌کنند،

و *عاشورا* مبالغه است

از میل به معاشرت  یعنی روزی که میل معاشرت و رفاقت با امام (ع) به شدت بالا می‌رود.

*تاسوعا*  روزی برای وسعت ظرفیت.

با خارج شدن عاشورا از سلسله اعداد، عدد بودن تاسوعا نیز مورد تردید قرار می‌گیرد و معنی *نهم* را از دست می‌دهد.

*اتسع* به فتح الف یعنی ، گروه‌های ۹ نفره شدند.

اما *اتسع* به کسر الف یعنی، وسعت پیدا کرد(گشاد شد) و فراخ گردید.

*اتساع* ، یعنی گسترده شدن و گشاد شدن وبالا رفتن ظرفیت . 

اتساع شرائین یعنی ، رگ‌ها گشاد شدند و ظرفیت شان برای عبور خون زیاد باشد.

*التاسوع* یعنی چیزی که فراخی و گستردگی و ظرفیت اش زیاد باشد ؛ 

 *التاسوعا* یعنی جائی که بتوان ظرفیت را بالا برد و فراخی ایجاد کرد؛

و *تاسوعا* 

این معنی را پیدا می‌کند؛ *روزی که ظرفیت بالا می‌رود و در سینه‌ها فراخی ایجاد می‌شود و به جای تنگی، وسعت می‌یابد*

این دو نام از ابداعات *امام سجاد (علیه‌السلام) است* 

و اگر در بعضی از روایات از پیامبر اکرم (ص) از عاشورا گفته شده است ،اکثرا جعلیات بنی‌امیه، برای کم کردن اثرات عاشورای امام حسین (علیه السلام) است.

اما ، در مورد تاسوعا تقریباً نداریم که قبلاً از امام سجاد (ع) لغت تاسوعا به کار برده شده باشد و این معنا از *عاشورا و تاسوعا*  خیلی عاشقانه است...

برگرفته از کتاب «سفری از عاشورا تا اربعین» تألیف عبدالله مستحسن*

کانال رسمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان:

http://eitaa.com/joinchat/1842216994C8e88b82cfe

@howzehamozesh

تعداد بازدید از این مطلب: 22
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


منسوب و مصغر عاشوراء

کلمه ( عاشوراء ) ثلاثی مزید پنج حرفی می باشد..

(اء) که آخرش هست زائده هست و برای تأنیث میباشد..

از این رو چون همزه اش علامت تأنیث هست به واو تبدیل میشه ( حکم همزه اسم ممدود در مصغر مثل حکم همزه اسم ممدود در مثنی هست )

پس عاشوراء منسوبش میشه عَاشُوْرَاوِیّ

اما در مصغرش چون عاشوراء ثلاثی مزید پنج حرفی هست ( اء رو چون علامت تأنیث هست به حساب نمی آوریم) و حرف چهارمش ( و ) حرف عله هست بر وزن فُعَیْلِیْل مصغرش ساخته میشه..

از این رو چون حرف دومش الف زائد هست تبدیل به واو میشه...

مثل ضارب که‌ میشه ضُوَیْرِب

سپس علامت تأنیث رو که به حساب نیاورده بودیم رو بهش اضافه میکنیم

و مصغرش میشه عُوَیْشِیْرَاء

تعداد بازدید از این مطلب: 55
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نقش مشتقاً در التمیزُ قد يأتي مشتقاً

( أتی یأتی ) از ملحقات افعال ناقصه است. پس نقش ( مشتقاً ) میشه خبر یأتی. و اسم یأتی میشه هو داخلش.

 مثال : التمييز قد يأتي مشتقا        كه ( یأتی ) ناقصه است                        

و گاهی اوقات ( أتی یأتی ) تامه واقع میشه

مثال: أتي زيد.   تامه است.

نکته: ( ورد ) و ( بقي ) و ( وقع ) هم از ملحقات افعال ناقصه هستند.

مثال:

ما يرد مرفوعاً

بقيت الطهارات الثلاث مندرجةً

یقع الحال منصوباً

در این سه مثال ( یرد ) و ( بقیت ) و (یقع ) ناقصه هستند.

آیا ( مشتقاً ) مفعول به نمیشه !؟  خیر . چون ( یأتی ) فعل لازم است.

اشکال 

اگه فعل ( یأتی ) لازم است پس چطور اعراب قرآن در آیه ۱۱۸ سوره بقره 

( وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ ) 

(ضمیر نا ) رو مفعول به گرفته.

در حالیکه شما گفتید ( تأتی ) لازمه. پس مفعول نباید بگیره.

یأتی مثل فعل جاء لازم است. و اعراب قرآن هم که مفعول گرفته بنا بر نظر ( قیل ) است. و نظر اکثر علما این است که یأتی لازم هست و مجهولش با حرف جر متعدی میشه. ( یُؤْتیٰ به )

پس در این آیه نقش ضمیر ( نا ) در تأتینا چی میشه !؟

پاسخ : منصوب بنزع خافض

تعداد بازدید از این مطلب: 45
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تشخیص فعل لازم و متعدی

راه تشخیص فعل لازم از متعدی! 

فعل های باب تفاعل و انفعال لازمند..

فعل های باب افعال و تفعیل و مفاعله غالبا متعدی هست..

فعل های بر وزن فَعُلَ لازمند..

افعالي كه بر معاني زير دلالت دارند لازم هستند:

1- سرشت: حَسُنَ (نيكو شد)                 

2- حركت: ذَهَبَ (رفت)

3- رنگ: دَكِنَ (تاريك شد)

4- عيب: اِعْوَجّ (كج شد)

5- شكل: طالَ (دراز شد)

6- زينت: غيدَ (متناسب شد)

7- نظافت: طَهُرَ (پاك شد)

8- ناپاكي: قَذِرَ (پليد شد)

9- حالات نفساني: غَضِبَ (خشمگين شد)

 

افعالي كه بر وزنهاي: إنفعلَ، تفَعْلَل, إفعَلّ، إفعَنْللَ، إفعالّ مي آيند لازم هستند و نيز افعالي كه بر وزنهاي تَفَعّلَ، تفاعَلَ، إفْتَعَلَ مي آيند در بسياري موارد لازم هستند.

تعداد بازدید از این مطلب: 48
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فرق تفکر تعقل و تدبر

فرق تفکر و تعقل و تدبر 

خداوند متعال در آيات قرآن بندگانش را به تفكر و تعقل و تدبر دعوت كرده است. هر چند در يك نگاه كلي مي توان گفت تمام اين الفاظ دعوت به تقويت قوه ادراك و به نوعي انديشيدن است لكن چنان چه اين الفاظ در آياتي به دنبال هم بيايد مسلما جنبه تفنن در عبارت ندارد، بلكه آنچه از روش قرآن مي‏دانيم هر كدام اشاره به نكته‏اي است.

 

به عنوان مثال، مطالعه و تامل در آيات 9 تا 13 سوره مباركه نحل بخشي از تفاوت هاي بين اين واژگان را روشن مي كند. شايد نكته تفاوت بين واژگان تفكر و تعقل در آيات مذكور اين باشد كه مساله در مورد الوان نعمت هاي موجود در زمين آن قدر روشن است كه تنها تذكر و يادآوري كافي است، ولي در مورد زراعت و زيتون و نخل و انگور و به طور كلي ميوه‏ها كمي بيشتر انديشه لازم است، تا به خواص غذايي و درماني آنها آشنا شويم، به همين جهت تعبير به" تفكر" مي‏كند.

 

اما در مورد تسخير خورشيد و ماه و ستارگان و اسرار شب و روز باز هم انديشه بيشتري لازم است، لذا تعبير به" تعقل" كه گوياي سطح بالاتري از انديشه است فرموده است. 

به عبارت ديگر تعقل،‌ مرحله گنجينه ساختن حوادث و پيشامدها و بهره‏مند شدن از آنها براي فهم و دريافت پيشامدهاي تازه است و اين فرايند همان چيزي است كه به نام «عقل» و «تعقل» ناميده مي‏شود.

 

و اما تدبر: اين واژه در اصل از ماده" دُبُر" به معني پشت سر و عاقبت چيزي است، بنابراين تدبر يعني بررسي نتائج و عواقب و پشت و روي چيزي مي‏باشد، و تفاوت آن با" تفكر"، اين است كه تفكر مربوط به بررسي علل و خصوصيات يك موجود است، اما" تدبر" مربوط به بررسي عواقب و نتائج آن است. 

تعداد بازدید از این مطلب: 39
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فرق مصدر و اسم مصدر

درباره فرق بین مصدر و اسم مصدر گفته شده:

ان المصدر موضوع للحدث من حیث اعتبار تعلقه بالمنسوب الیه و لذا یقتضی الفاعل و المفعول؛ و اسم المصدر موضوع لنفس الحدث من حیث هو بلا اعتبار تعلقه بالمنسوب الیه و ان کان له تعلق فی الواقع و لذا لا یقتضی الفاعل و المفعول . . . .

پس:

مصدر برای حدث وضع شده است از آن جهت که حدث به منسوب الیه خود متعلق است، لذا نیاز است که فاعل و مفعول مصدر تعیین و مشخص شود.

ولی اسم مصدر برای ذات حدث من حیث هو هو وضع شده و منسوب الیه آن در نظر گرفته نشده است، لذا نیازی به تعیین فاعل و مفعول ندارد.

به عبارت دیگر:

در مصدر صدور حدث از فاعل و تلبس حدث به فاعل در نظر گرفته شده است و همچنین مصدر امری نسبی بین حدث و فاعل است و ظرف وجودی آن خارج نیست؛

اما اسم مصدر فقط با خود حدث کار دارد و امر واقعی و محقق در خارج است.

و همچنین گفته شده:

مصدر اصل نسبت است ولی اسم مصدر هیأت حاصل از نسبت است لذا به اسم مصدر، حاصل مصدر گفته می شود، مانند :متحرکیت که حاصل از حرکت است.

تعداد بازدید از این مطلب: 45
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فرق آخِر با آخَر

پاسخ : این دو کلمه باهم  پنج تفاوت دارند

اول در وزن : «آخَر» بر وزن أفعل و«آخِر» بر وزن فاعل است

دوم درمؤنث : مؤنث «آخَر» اُخری ومؤنث «آخِر» آخرة است

سوم درنوع مشتق: «آخَر»اسم تفضیل و «آخِر» اسم فاعل است

چهارم در معنی : «آخَر»یعنی دیگر «آخِر» پایان

پنجم در گرفتن تنوین : «آخَر»غیر منصرف و «آخِر» منصرف است

تعداد بازدید از این مطلب: 34
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فرق فاء سببیه و فاء تعلیل

فرق فاء سببیه با فاء تعلیل چیست؟! ( راه تشخیصش چیست !؟ ) فاء السببیّة : بر سر فعل مضارع می آید و قبل از آن نفی یا طلب (امر یا نهی...) قرار می گیرد:  إجتهد فتنجح

حرف تعليل : معنی «به علت اینکه »دارد مانند:  ساعد الناس فهم إخوانك

فرق بین  «فاء السببية» و «فاء تعليل» این است که در«فاء السببية» ما قبل آن علت برای ما بعد است مانند: اجتهد فتنجحَ. و در«فاء تعليل»ما بعد آن علت برای ما قبل است مانند:اخرج منها فإنك رجيم و فرق دیگر این است که بعد از «فاء السببية» فعل مضارع منصوب می آید.

تعداد بازدید از این مطلب: 42
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0



عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود